در حالی که کشورهای مختلف جهان، روز به روز قوانین حمایتی بیشتری برای زندگی و حتی بچهدار شدن زوجهای همجنس در نظر میگیرند، نقاطی از دنیا هم هنوز از این روند مستثنی هستند. در بیشتر کشورهای خاورمیانه و بعضی کشورهای افریقایی، به دلایل قوانین و عرف حاکم بر آنها، افرادی با گرایشهای جنسی متفاوت نسبت به اکثریت جامعه، ناچار به پنهان کردن «خود» واقعی و تمایلات جنسیشان هستند.
یکی از این کشورها که ممنوعیتهای گسترده و شدیدی برای گروههای مختلف جنسی تعیین کرده است، ایران است؛ جایی که نه تنها گرایشهای مذهبی و سیاسی در آن مجالی برای بروز نمییابد، بلکه افرادی با گرایش جنسی مختلف نیز مورد سرکوب و پیگرد قانونی قرار میگیرند.
در قانون مجازات اسلامی ایران، مواد ۲۳۳ الی ۲۴۱ به مجازات همجنسگرایی مربوط میشود که بنا به تعداد و نوع رابطه جنسی، مجازاتهایی شامل صد ضربه شلاق یا اعدام را تعیین کرده است. متعاقب این نگاه قانونی جرمانگارانه، زوجهای همجنس در عرف هم چندان جایی ندارند و به آنها به عنوان افرادی لاابالی و هنجارشکن یا حتی بیمار جنسی نگاه میشود. با این حال، فشارهای اجتماعی، قضایی و مذهبی باعث نشده است که افراد همجنسخواه، تحت سلطه نگاه دگرجنسگرایانه درآیند. آنها راه خودشان را پیدا میکنند و زندگیهای پیدا و پنهانشان را ادامه میدهند.
کابوسِ «گم شدن در جنگلی تاریک»
«عشق، عشق است!» این جمله را نرگس میگوید؛ زن جوانی که به گفته خودش، بعد از ارتباطهای مختلف جنسی و عاطفی، حالا میداند که از زندگی چه میخواهد: «اوایل پذیرش این قضیه که به همجنس خودم علاقه دارم و این علاقه از سر تفریح نیست، برایم سخت بود. فکر نمیکردم این گرایش در من دائمی باشد. به روانپزشک مراجعه کردم، دارو مصرف کردم، حتی هیپنوتیزمدرمانی انجام دادم، اما رفتهرفته فهمیدم که به جای تلاش برای فریب دادن خودم، بهتر است با این واقعیت کنار بیایم که من یک همجنسگرا هستم. بعد از آن، با قرار گرفتن در رابطه دلخواهم، از کابوسهای شبانهام درباره این که در یک جنگل تاریک گم شدهام، کم شده و دیگر درگیری هویتی ندارم.»
اما کابوسهای شبانه نرگس حالا جنس دیگری گرفته است: «ممکن است فکر کنید حالا دیگر زندگی به روال عادی میگذرد، اما باید به شما بگویم که زندگی برای افراد همجنسخواه در ایران اصلا آسان نیست، از مراحل پیدا کردن شریک عاطفی و جنسی گرفته تا معاشرت و بعد هم زندگی مشترک. هر کدام از اینها سختیهای خودش را دارد و همه این سختیها زیر سایه یک ترس بزرگتر قرار دارد، یعنی ترس از شناسایی و طرد شدن توسط اطرافیان.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نرگس که سه سال از زندگی مشترک پنهانیاش با سارا میگذرد، درباره این سختیها توضیح میدهد: «فکرش را بکنید، ما میخواستیم خانه بگیریم و مستقل شویم. باید به همه، اعم از دوست و آشنا و خانواده و صاحبخانه و همسایه جواب میدادیم که چرا قرار است با هم زندگی کنیم. بعضی از دوستانمان ماجرا را میدانند. افراد همنسل ما با فضای مجازی و فیلم و سریال، کمی با زندگیهای متفاوت آشنا شدهاند و میدانند خانواده فقط شامل ترکیب یک زن و یک مرد نیست. اما راستش را بخواهید نمیشود به همه اعتماد کرد. هر بار که رابطه دوستانهمان با یکی از این افراد به هم میخورد، نگرانیم که برود گزارشی درباره ما به نهادی، سازمانی، جایی ارائه کند. خودتان که میدانید.»
این زن همجنسگرا در عین آن که به «لایههایی از دروغ و تظاهر» اشاره میکند، توضیح میدهد: «چیزی که بیشتر از همه من را آزار میدهد، این است که زندگیمان را باید در لایههایی از دروغ بپیچانیم. اهالی این ساختمان فکر میکنند ما دانشجوییم و خانوادهمان شهرستانند. بعضی از جاها خودمان را خواهر معرفی میکنیم. در بین همکاران مجبوریم به تجرد تظاهر کنیم. عشق و عاشقیمان محدود به چهاردیواری خودمان است. فقط دو نفر از اعضای خانواده من از این موضوع خبر دارند. البته ما فضاهای دوستانه خودمان را هم داریم و اینطور نیست که تنهای تنها باشیم. دوستان همجنسگرای زن و مرد زیادی داریم که برای ما مثل اعضای خانواده هستند. ما با همدیگر مهمانی و مسافرت میرویم و حتی در جشن ازدواج مختصر و پنهانی و به اصطلاح زیرزمینی دوستان همجنسگرایمان شرکت میکنیم.»
به گفته نرگس، با تمام سختیها و فشارها، زندگی زوجهای همجنس در ایران ناممکن نیست: «بالاخره هرکس راه خودش را پیدا میکند. شرایط الان به نسبت چند سال گذشته متفاوتتر شده. زندگی برای ما همجنسگراها هم آسانتر شده و هم سختتر. آسان، از این جهت که افراد بیشتری با همجنسگرایی آشنا شدهاند و از حالتی ترسناک و عجیب بیرون آمده، و سختتر هم دقیقا به همین دلیل. قبلا راحتتر میشد همدیگر را به عنوان دوست معرفی کنیم، اما الان حساسیتها بیشتر شده. حتی افرادی از نسل قبل، نمادها و نشانهها را میشناسند و راحتتر از قبل پی میبرند که ماجرای ارتباط ما فراتر از یک دوستی ساده است و زودتر دستمان رو میشود!»
ترس کمتر نسل جوان از قضاوت اجتماعی
با همه سختیها و مشکلات زندگی افراد همجنسگرا در ایران، مشاهده میدانی و رصد فضای مجازی نشان میدهد افراد بیشتری در حال پرده برداشتن از هویتشان هستند. نگاهی به صفحههای مربوط به افراد همجنسگرا و دوجنسگرا در اینستاگرام و حسابهای کاربری رنگینکمانی آنها در توییتر نشان میدهد که نسل جوان، ترس کمتری از قضاوت اجتماعی دارد و بیپرواتر رفتار میکند.
نگاهی به نظرهای متعددی که در چند صفحه اینستاگرام مربوط به پیدا کردن شریک جنسی همجنس گذاشته شده است، نشان میدهد که بیشتر این افراد نوجوان هستند یا دستکم سن خود را چنین معرفی میکنند. مورد قابل توجه دیگر که به سادگی و با رصدی نه چندان دقیق هم قابل دریافت است، گسترش دامنه حضور افراد همجنسخواه در شهرهای مختلف است. پیش از این، تهران و شهرهای بزرگ، مراکزی محسوب میشدند که افرادی با گرایشهای جنسی گوناگون، خودشان را از شهرهای کوچک و استانهای غیرمرکزی به آنجا میرساندند. اما حالا افرادی که در شبکههای اجتماعی از همجنسگراییشان حرف میزنند و درخواست پیدا کردن شریک جنسی میدهند، از شهرهای مختلف ایران هستند.
کاوه، نوجوان ۱۷ سالهای که از یک شهر غربی ایران، گرداننده یکی از صفحات اجتماعی مربوط به افراد همجنسخواه است، در جملاتی کوتاه درباره انگیزه فعالیتش میگوید: «ما که نمیتوانیم توی خیابان راه برویم و به هم پیشنهاد دوستی بدهیم. چارهای نداریم جز این که راهی برای ارتباط با همدیگر پیدا کنیم. خیلی از افرادی که کامنت میگذارند، اطلاعات دروغ از خودشان میگویند، خیلی از آنها سن وحتی جنسشان را دروغ میگویند، اما بعضیها هم نه. اوایل تعداد مخاطبان صفحه کمتر بود، اما حالا بیشتر شده.»
کاوه میگوید منتظر رسیدن به سن قانونی است تا از ایران خارج شود: «میدانم که مهاجرت برایم کار آسانی نیست، اما تمام تلاشم را میکنم که بتوانم زودتر این کار را بکنم و از ایران خارج شوم. تا حالا ارتباطهایم را از خانواده پنهان کردهام، اما مگر چقدر میتوانم این کار را بکنم؟ اصلا نمیدانم واکنش خانوادهام چه خواهد بود اگر بفهمند که زندگی پنهان من چطور سپری میشود. از طرف دیگر، نگران آبروی آنها هم هستم. اصلا نمیدانم کجا و چطور میشود رفت، اما راهش را پیدا میکنم.»
این نوجوان به مهاجرت اجباری هم اشاره میکند: «فقط من نیستم که به فکر رفتن هستم. بیشتر آنهایی که با هم در ارتباطیم، همین را میگویند که دیر یا زود میخواهند بروند به کشورهایی که در آنجا راحت باشند. اینجا هر بار یکی از بچهها یکی دو روز آنلاین نمیشود، فکر میکنیم شاید دستگیر شده، فکر میکنیم حالا چه بلایی سرش میآید، نگرانیم که ما هم شناسایی شویم. بعد از قتل آن جوان که حتما خبرش را خواندهاید، ترسمان بیشتر هم شده. کمی هم محتاطتر شدهایم، اما هنوز فعالیتمان را داریم.»
تغییر قانون یا تغییر فرهنگ؟
ترس کاوه از به قتل به رسیدن، اشاره به اتفاقی است که برای علی فاضلیمنفرد افتاد؛ جوان همجنسگرایی که چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۰ به دست بستگانش در اهواز به قتل رسید. او که تصمیم داشت به ترکیه مهاجرت کند، به دلیل فشار خانوادگی ناشی از سبک زندگیاش مدتها در شهرهای دیگر زندگی میکرد و برای دریافت کارت معافیت از سربازی به شهرش برگشته بود که به قتل رسید. گفته میشود قتل او در پی مشاهده کارت معافیتش بود که همجنسگرایی روی آن ذکر شده بود.
در پی آن واقعه، سازمان شش رنگ، نهاد حمایت از حقوق اقلیتهای ایرانی، ثبت علت معافیت از سربازی اجباری روی کارتهای معافیت را برای افراد همجنسگرا و «ترنسجندر» خطرناک معرفی کرد. این سازمان، چنین اتفاقی را تعرض به خصوصیترین اطلاعات مربوط به گرایشهای افراد دانست که میتواند منجر به خطرات امنیتی برای فرد شود.
سازمان عفو بینالملل با اشاره به قتل علی فاضلیمنفرد در حساب توییتری خود نوشت: «هیچکس نباید به دلیل گرایش جنسی، جانش را از دست بدهد». این سازمان در ۱۷ مه، روز جهانی مبارزه با همجنسگراهراسی، نیز از مقامهای جمهوری اسلامی ایران خواست فوراً درباره قتل علی فاضلیمنفرد، تحقیقات کیفری مستقل، بیطرفانه و مؤثر انجام دهند. عفو بینالملل با اشاره به این که قتل این جوان همجنسگرا «فوریت حمایت قانونی از افراد همجنسگرا، دوجنسگرا، ترنسجندر و بیناجنس در ایران را برجسته میکند»، همچنین خواستار لغو قوانینی شده است که در ایران روابط جنسی همجنسگرایان را ممنوع میکند.
با این حال، حتی با تلاشهای سازمانهای بینالمللی، تقریبا ناممکن است که در نظام فعلی جزایی ایران که بر مبنای فقه تشیع اسلامی بنا شده است، تغییری ایجاد شود. اما از سوی دیگر، به نظر میرسد که جامعه امروز ایران، مخصوصا نسل جوان در شهرهای بزرگ که بیشتر از گذشته در جریان اتفاقات و تحولات قرار میگیرد و آگاهی بیشتری به دست میآورد، با مقوله همجنسگرایی آشناتر شده است و فضا برای زندگی این افراد، هموارتر از گذشته است.